کیارش جانکیارش جان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

کیارش و ریحانه عشقهای من

پس از مدتها

1393/9/24 10:41
172 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره بعد از مدتها اومدم که وبلاگتو به روز کنم

یادم نیست آخرین بار کی اینججا نوشتم

تو این مدت اتفاقات تلخ زیادی افتاد

عمه گلی به رحمت خدا رفت و همه ما رو داغدار کرد شوک بزرگی به همه وارد شد بابایی هنوز هم نم یتونه باور کنه که عمه دیگه بین ما نیست ...

منم هنوز باورم نشده

دختر عمه ها خیلی داغونن ادم وقتی اونا رو می بینه دلش اتیش میگیره تو بچه ای هنوز چیزی نم یدونی فقط وسط اون شلوغی و گریه و غصه برای خودت بالا و پایین می پریدی و می خندیدی

وقتی هم منو و بابایی گریه می کردیم می اومدی بوسمون می کردی و می گفتی بسه

حتی راضی نبودی دختر عمه ها گریه کنن شنبه که می خواستیم بر گردیم عزیز داشت گریه می کرد رفتی صورتشو بوس کردی و هی سرتو کج می کردی و می گفتی بسه

قربون دل نازکت برم

دو هفته پیش قرار بود دایی حسین و نامزدش بیان برن مشهد ما هم اصرار که عزیز و خاله زهرا هم باهاش بیان تا اینجا بمونن که شبش بهمون گفتن عمه گلی رفته کما

اینبار اومدن اونا هم فایده ای نداشت بایایی که اصلا حال خوبی نداشت

بعد از فوت عمه هم مامان بزرگ هم برگشت اردبیل من و تو هم بعد از سوم عمه اومدیم خونه و دوباره چهارشنبه ای با دایی برگشتیم اربیل

روزهای سختی بود

بابایی خیلی حالش بده امیدوارم که به زودی سر حال بیاد هنوز هم به یاد عمه گریه می کنه

هفته بعد هم دوباره بر می گردیم اردبیل

دلم برای دوران بچگی تنگ شد

روزگاری که هیچ غم و غصه ای نداشتیم نه مفهوم مرگ رو می دونستیم نه هیجی

امیدوارم دیگه از این به بعد شادی و خوشحالی باشه تو فامیل

کیارش و محمد مهدی (پسر عموش)

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)