کیارش در سفر
کیارش عشق من رفته سفر اونم تنهایی
بعد از عمل گوشش که مادر بزرگ و خاله پیشش بوودن بالاخره شنبه شب کیارشو با خودشون بردن اردبیل
پسرک من تنهایی با خاله جونش رفت مسافرت
خاله می گفت از وقتی رفتی اونجا از 7 صبح بکوب بازی کردی تا 9 شب که بیهوش شده بودی و با مانی رفیق این روزهات خوابیده بودی
حسابی شیطونی کرده بودی و بازی کرده بودی
مانی هم حسابی خوش به حالش شده به بهونه تو اتیش می سوزونه
یه چیز جالب بگم سر خاله زهرا دعوا می کنید تو میای بوسش می کنه اون میاد بوسش می کنه
امید وارم این ده روز هم بهت خوش بگذره تا مامانی بیاد پیشت
دارم رو مخ بابایی برای مهد کار می کنم یه مهد هم پیدا کردم تعداد شاگرداش کمه اگه خوب باشه می زارمت اونجا
خوش باشی مارکوپولوی من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی