گوشهای پر بلای پسرک
الان یک مادر داغون داره این مطلب رو می نویسه مادری که نمی دونه این روزها با این مریضی پسرک چکار کنه روز چهارشنبه ای بود که به توصیه دوستان گلم و دکتر کیارش، کیارش رو بردم پیش دکتر ملکوتی متخصص گوش کودکان ، اول بگم که از ساعت 4.5 که اونجا بودیم مطب رو گذاشته بودی رو سرت و اینقدر شلوغ کردی کم مونده بود دیونه بشم از دستت فقط هم میرفتی مثل این ندید بدیدها شراغ آسانسور فکر کنم یه صدر باری از اسانسور رفتی بالا و پایین (خدا به داد برسه پول برق دکی جون چقدر میاد ) تا اینکه طرفهای ساعت هفت و نیم نوبت ماشد رفتیم تو تا دکتر شما رو معاینه کرد گفت که الرژی داری شدید و گوشهات اب اورده منم داغون شدم یهویی و اعصابم ریخت به هم دکی گفت برای همینه که...
نویسنده :
مامان کیارش و ریحانه
12:35
یک روز بارانی
خدایا ممنون به خاطر این رحمت بزرگ که داری از اسمون می باری خدایا ممنون به خاطر بارون قشنگت که می باره و هوای شهرمون تمییز می شه تا نی نی های کوچولومون راحت تر نفس بکشن خدایا ممنون بهخاطر اینکه باز هم حواست به ماها هست باز هم دستومونو می گیری باز هم تنها مون نمی زاری اگر چه ما خیلی وقتها از یاد می بریمت چقدر خوبه که تو هستی چقدر ................. وقتی دارم فکر می کنم به مشکل دوستای گلم که این چند وقته داغون شدن وقتی می خونم تو کلوبمون که یه فرشته افتاده گوشه بیمارستان ............... میگم که چقدر خوبه که تو هستی تا تکیه گاه اونا باشی و به بودن توه که بنده های بیچاره ات کمر راست می کنن تو این همه درد و گرفتاری و مشکلات با تو قبول کر...
نویسنده :
مامان کیارش و ریحانه
13:51
چهار دندون همزمان
سلام عزیز مامانی بمیرم که این چند روزه همش تب داری آخه چهار تا دندون خوشگل داری همزمان در میاری خیلی اذیت شدی این چند روز جمعه شب که بابایی رفت اراک تب خیلی شدیدی داشتی می خواستم به بابایی زنگ بزنم برگرده ولی دلم نیومد اونم بره تو استرس شیاف برات زدمو نشستم بالای سرت قربونت برم که نا نداشتی نگام کنی چند باری بیدار شدی و بد جور زدی زیر گریه .......... دلم برات کباب شد خدا رو شکر بعد دو ساعت یه کم تبت پایین اومد ولی روز شنبه ای هم کلا حال نداشتی صبح بردمت دکتر گفت که گوشات مشکلی نداره و فقط گلوت یه کم التهاب داره تا عصر که بابایی بیاد حال نداشتی بابا که اومد خدا رو شکر تو هم بهتر شدی ولی همچنان هیچی نمی خوردی صبح هم همش بی حال بود...
نویسنده :
مامان کیارش و ریحانه
13:51
سه تا عکس از گل پسری
جیگر مامانی این روزها داره تو هوای الوده نفس میکشه هوای شهرمون خیلی خیلی کثیف شده و برای نی نی های نازنینی مثل کیارش خیلی مضره ولی وقی چاره ای نیست مجبوری تو هوای آلوده هم نفس بکشی مامانی خیلی خودشو ملامت می کنه ولی چه کنم چاره ای ندارم عزیزم تنبل پسرم هنوز حرف زدن بلد نیست بغیر از بابا و دالی هیچی نمی تونه بگه اونم اگه ما خودمونو بکشیم شاید بگی اون روزی که مهد ها تطیل بود با مامانی اومده بودی سرکار این عکسها رو هم خاله آفرین ازت گرفته اون عکس با درخت رو هم رفته بودیم مرکز خرید لاله اونجا ازت گرفتیم اینم بچهگی های شهریار اینم پسرم با درخت کریسمس ...
نویسنده :
مامان کیارش و ریحانه
13:51
باز هم سرما خوردگی پسرک
پسرک نازنین من باز هم سرما خورد قصه تکراری سرما خوردگی پسرک ما باز هم شروع شده بمیرم برات که این دماغت هم شده باعث دردسرت .... نفست که بالا نمی اد مامانی دلش برات می سوزه ولی چه کنم پسرک چاره ای ندارم ولی خیلی نامردی وقتی بابایی جونتو می بینی ها از خود بیخود میشی انگار همون کیارش بد عنق و بد اخلاق نبودی خب شکر خدا تو این روزهای سخت به داد بابایی رسیدی خدا رو شکر که هستی پسرکم
نویسنده :
مامان کیارش و ریحانه
13:51
این روزهای پسرک
پسرک عزیز من بعد از یه سرما خوردگی مزخرفی که یکی دو هفته ای درگیرش بود نمی دونم از کجا دچار یه بیماری دیگه شد یه ویروس لعنتی که افتاده به جون پسرکم این چهار روز اب شد پسرک .... چهارشنبه ای که خاله فافا اومده بود خونمون و مامانی خوشحال بود وسط بگو و بخند یهو دیدیم پسرک هر چی خورده بود بالا آورد بمیرم برای پسری طفلی تا نصفه های شب همش داشت بالا می اورد دیگه شیر هم نمی تونست بخوره بی رمق و بی حال شده بود نصف شب با بابایی بردیمش بیمارستان خانم دکتر مهربون گفت باید سرم بخوری و یه آمپول هم برای تهوعت زد به پاهای کوچولوت ............قربونت برم که کلی گریه کردی اومدیم خونه و شما یه کم حالت بهتر شد اگرچه چیزی نمی خوردی ولی باز هر از گاهی یه لبخند...
نویسنده :
مامان کیارش و ریحانه
13:51
راه رفتن پسرك
پسرك ممن ديگه راه ميره تازه گي ها ماماني براش از اين كفشهاي سوتي براش خريده وقتي با اونا راه ميره و صداش در مياد يه ذوقي مي كنه كه نگو فقط به خودش نگاه مي كنه يه كم راه ميره بعد وايميسته هي خيره ميشه به اين ور و اونور اون وقته كه ماماني باز باي برت داره تو بغلش و با هم ديگه راه بريم گاز گرفتن هات هم كه خيلي زياد شده هر كي رو مي بيني حمله مي كني بهش تا يه گاز نگيري ولش نمي كني ديشب صورت بابابيي رو همچين گاز گرفتي جيغ مي زد بيا و ببين دلم خنك شد پسرك خخخخخخخخخخخخخخخ بعدا ميام دوباره برات مي نويسم عزيزماماني امروز تو ني ني سايت خاله الهام يه خبر از يكي از بچه ها گذاشته بود كه فرشته كوچولو پر كشيده بود پيش خدا خيلي دل ماماني گرفت ...
نویسنده :
مامان کیارش و ریحانه
13:50
ژاكت آقا كيارش
بالاخره ژاكت آقا كيارش تموم شد بعدا ميام برات مي نويسم فعلا درگيرم ...
نویسنده :
مامان کیارش و ریحانه
13:50
نهمین دندان کیارش
سلام بر گل پسر مامانی بالاخره بعد از کلی اذیتی که شدی جونه دندون نهمت هم سر و کله اش پیدا شد چهارشنبه شب بود که مامانی انگشتشو داد دهن شما تا گاز بگیری و یه کم تسکسن درد دندونت بشه که دید بعععلللههههه یکی از دندونهای خوشگلت (دندون اسیاب بالایی )جوونه زده و مامانی چقدر خوشحال شد که شما یه نفس راحت می کشی و اذیت دندونت کمتر میشه اما کمتر نشد که هیچ پنج شنبه و جمعه کلا تب داشتی اشتهات و هم از دست داده بودی و هیچی نمی خوردی ولی از دیشب یه کم بهتر شدی ........... صبح هم خیلی خواب الود بودی که اوردمت مهد به سارا جون هم سپردم که امروز بیشتر مراقبت باشه کیف جدیدی هم که مامانی برات خریده بود رو برداشتی امروز یه کیف ابی قشنگ .......... هوا ...
نویسنده :
مامان کیارش و ریحانه
13:50