کیارش جانکیارش جان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

کیارش و ریحانه عشقهای من

این روزهای پسرک

1392/11/30 13:51
127 بازدید
اشتراک گذاری
پسرک عزیز من بعد از یه سرما خوردگی مزخرفی که یکی دو هفته ای درگیرش بود نمی دونم از کجا دچار یه بیماری دیگه شد یه ویروس لعنتی که افتاده به جون پسرکم

این چهار روز اب شد پسرک ....

چهارشنبه ای که خاله فافا اومده بود خونمون و مامانی خوشحال بود وسط بگو و بخند یهو دیدیم پسرک هر چی خورده بود بالا آورد بمیرم برای پسری طفلی تا نصفه های شب همش داشت بالا می اورد دیگه شیر هم نمی تونست بخوره بی رمق و بی حال شده بود نصف شب با بابایی بردیمش بیمارستان خانم دکتر مهربون گفت باید سرم بخوری و یه آمپول هم برای تهوعت زد به پاهای کوچولوت ............قربونت برم که کلی گریه کردی 

اومدیم خونه و شما یه کم حالت بهتر شد اگرچه چیزی نمی خوردی ولی باز هر از گاهی یه لبخند کوچولو می زدی و دل مامانی و بابایی رو شاد می کردی ...

پنج شنبه شب دوباره حالت بد شد و بالا اوردی جمعه صبح بردیمت ببیمارستان و این دفعه گفتن باید بستری بشی من اصلا طاقت نداشتم که بمونی بیمارستان و سوراخ سوراخت کنن حیف اون بازوهای کوچولوی نازت نبود که بخوان بهش سرم بزنن

یه لحظه موندم که دارم خودخواهی می کنم یا نه ولی دلم رضا نداد بابایی هم گفت خودت هر چی می دونی منم آوردمت خونه توکل کردم به خدا و /آوردمت خونه

یه لحظه تو بیمارستان دلم به حال خودم سوخت که چقدر تنها و بی کسم تو این شهر غریب

خلاصه از بیمارستان که اوردیمت چون بهت امپول زده بودن یه کم بهت شیر دادم

به خاله زهرا زنگ زدم که بیاد کمکم خیلی التماس خدا کردم که حالت بهتر بشه خدا رو شکر خدا صدامو شنید و حالت بهر شد مثل یه معجزه بود کیارش بی حال من داشت بهتر و بهتر میشد دیورز هم یه چند باری اسهال کردی ولی خدا رو شکر بالا نیاوردی شب هم فکر کنم یه جای ات درد می کرد همش ناله میکردی

بمیرم برای پسر کوچولوی من که همش مریض میشه

امیدوارم دیگه از این به بعد حلات بهتر و بهتر بشه نازنین ام

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)