کیارش در استانه یک سالگی
کیارش عشق من داره یه ساله میشه درست 8 روزه دیگه فرشته مامانی یه سالش تموم میشه
خدایا چه زود گذشت با همه خاطرات خوب و بد
با همه خستگی ها و همه خوشی ها
چقدر برای من این روزها با هیجان و بعضی مواقع با سختی گذشت
ولی شکر خدایا به سلامتی گذشت
شبهایی که کیارش عزیزم تب داشت شب هایی که درد می کشید چقدر سخت می گذشت چقدر مریضی بچه برای یه مادر سخته روح ادم افسرده میشه ووقتی بچه عزیزتر از جانت مریضه
چقدر خاطرات خوبی داشتیم اوئلین بار که کیارش دندون در اورد اولین واکسنش تست غبالگری .....
اولین بار که سرما خورد و از دماغش فین اومد .... اولین بار که خودم قنداغش کردم
موقعی که دیگه قنداقش نگردمو و هر روز داشتم بزرگ شدنشو می دیدم
وقتی موهای خوشگلش در میومد و روز به روز پر پشت تر می شد
وقتی برای اولین بار هوشمندانه لبخند زد وقتی برای اولین بار بابا گفت
چقدر روزهای خوبی بود و چقدر افسوسه ایی که این مدت داشتم برای کارهایی که نتونستم براش بکنم
چقدر اعصابم خورد میشه از دادهایی که سرش کشیدم و ناراحتم از این بابت
روزهای خوبی بود مادر شدن
بعضی مواقع به کیارش نکاه می کنم و با خودم میگم خدایا این بچه همونی که نه ماه تو شکم من بود این بچه از وجود منهیعنی من مادر این بچه ام
چقدر حس خاصیه شاید هم رویایی
ولی من واقعا یک مادرم
و این خیلی برای من زیباست خیلی زیباست